جواب معرکه
از دلتنگی های تو، این دلم به جان آمد
چون تو رفتی از پی من، این دلم بر آشیان آمد
تو از همه خوبتری، تو از همه مهربان تری
هر کسی را که داری، من نیز دارم تو را
با تو در قلعه ی عشق، دویدن به سوی آسمان
تا بر سر خود این عاشق، ببوسد لبان تو را
تو روحِ بسیاری، در بدن من نفسی
هر جا که هستی، من همانجا حضور دارم
اگر به من عشق نمیکنی، جای دیگر که باشی
تویی آنجا که من هستم، من هستم تویی باشی
پای عشق تو داغ دارد، داغی که در دل من است
گر بر سر آن داغ بینی، دانی که دلم چگونه است
عشق تو آتشی است که، در دلِ ما میسوزد
این عشق ما وصلی است، که برای همیشه میماند
عاشقان با تو یک شدند، در راهت میرسند
با دل ها و جان هایی، آنجا که تو هستی میمانند
چشمان من زیباترین قصه های عاشقانه را میگویند
و این در حالی است که لبان من ساکت می مانند
چون عاشقی، دل به دریا دادی، نه به کوچه و بازار
هر چه باشد، اینجا تو با منی، به همراه دل و جانم